تفسير تجزيه اي (ترتيبي) و تفسير موضوعي

پدیدآورسیدمحمدباقر صدر

نشریهگلستان قرآن

تاریخ انتشار1388/09/22

منبع مقاله

share 1121 بازدید
تفسير تجزيه اي (ترتيبي) و تفسير موضوعي

سید محمد باقر صدر ترجمه: سعید عباسی نیا
در تنوع تفاسير، گوناگوني روشها و تعدد مكتبهاي آن شكي نيست، در اغلب مواقع اين تفاوتها، ناشي از گرايشهاي مختلف تفسير است. تفسيري به جنبه لفظي و ادبي و بلاغيِ نص قرآن ميپردازد و تفسير ديگر به محتوا و معني آيات. تفسيري بر حديث متمركز است و نص قرآني را با مأثور معصومين (ع)، صحابه و تابعين تفسير ميكند و تفسير ديگر از عقل به عنوان ابزار فهم كتاب الله استفاده ميكند.
در اين مقاله كه متن يكي از سخنرانيهاي استاد شهيد محمدباقر صدر است، تفسير تجزيهاي (ترتيبي) و تفسير موضوعي قرآن مجيد مورد نگرش قرار گرفته و ميتواند علاقهمندان به بحث تفسير را مفيد واقع شود. با اين توضيح كه در ترجمه حاضر، بر حسب ضرورت، حالت گفتاري متن، توسط مترجم به حالت نوشتاري تغيير داده شده است.
تفسيري جانبدارانه سعي دارد نص قرآن را با مواضع مذهبي از پيش تعيين شده منطبق كند، و تفسيري بدون جانبداري ،از خودِ قرآن، پرسش ميكند و رأي را بر اساس قرآن منطبق ميكند، نه قرآن را با رأي .
اما آنچه در ابتداي اين بررسي قرآني به شكل خاص مورد توجه است، توجه به دو گرايش اصلي تفسير در انديشه اسلامي است كه يكي «گرايش تجزيهاي» و ديگري «گرايش توحيدي يا موضوعي» در تفسير ناميده ميشود.
مراد از تفسير تجزيهاي تفسيري است كه در چارچوب آن مفسر به تفسير آيه به آيه قرآن بر اساس ترتيب و تسلسلي كه در قرآن دارند، ميپردازد.مفسر در اين روش با ابزار مورد اعتماد خود از قبيل: ظهور، احاديث مأثور، و با توجه به آية ديگري كه در اصطلاح يا مفهوم با آن، اشتراك دارد تفسير ميكند، به اندازهاي كه مدلولِ آن بحثي را كه ميخواهد تفسير كند روشن سازد، طبعاً وقتي از تفسير تجزيهاي صحبت ميشود، وسيعترين و كاملترين شكل موجود آن معرفي ميشود. تفسير تجزيهاي، تدرج تاريخي خود را پشت سر گذاشته تا حدي رسيده كه تمام قرآن را دربرگرفته است.
شرح تجزيهاي بعضي آيات قرآني و تفسير مفردات آن از زمان صحابه وتابعين آغاز شد و با گذشت زمان نياز بيشتري به تفسير آيات احساس شد، تا به ابنماجه و طبري و كساني كه در اواخر قرن سوم و اوايل قرن چهارم ميزيستند ختم شد، و تفاسيرآنها را وسيعترين شكل تفسير تجزيهاي ميتوان در نظر گرفت.
از آنجا كه فهم مدلول الهي هدف روش تجزيه اي بوده و فهم اين مدلول در ابتدا براي تعداد بسياري از مردم آسان بود و سپس به مرور زمان وگسترش فاصله ها و دگرگوني اوضاع به لحاظ معني سخت وپيچيده گرديد.
به اين دليل بود كه تفسير تجزيهاي به تبع ابهاماتي كه بر قرآن عارض شد، توسعه پيدا كرد، و از شكي كه در مفهوم (كلام) خدا شروع شد و به شكل دائرةالمعارفهاي تفسيري درآمد. تا آن جا كه مفسر از آيه اول سوره فاتحه تا سوره ناس را آيه به آيه تفسير ميكند. زيرا بسياري از آيات در مرور زمان به لحاظ معنا و مدلول محتاج به بيان و تجزيه و تاكيد و ... شد كه همان تفسير تجزيهاي است.طبعاً منظور از تجزيهاي بودن، قطع نظر مفسر از ساير آيات و كمك نگرفتن از آنها در فهم آيه مورد بحث نيست، بلكه مفسر از آيات مرتبط در زمينه مربوط استفاده ميكند، همان گونه كه از احاديث و روايات.

مجموعهاي از مدلولات قرآني

اما اين استفاده براي كشفِ مدلولِ لفظي آيه مورد نظر انجام ميگيرد، پس هدف در هر مرحله از اين نوع تفسير، فهمِ مدلول آيه است، كه مفسر با تمام ابزار به اين امر دست ميزند. يعني هدف، هدفي تجزيهاي است زيرا دائماً در حد رابطه اين جزء با آن جزء از نص قرآن باقي ميماند و غالباً از اين حد تجاوز نميكند.
در هر صورت نتيجة تفسير تجزيهاي كل قرآن كريم مجموعهاي از مدلولات قرآني است، كه باز هم با نظر تجزيهاي به قرآن صورت ميگيرد است، اما در شكل پراكنده و به لحاظ عدد كثير، بدون آن كه وجه ارتباط اين مدلولات كشف گردد و بدون آن كه تركيب اجزاء اين نتايج فكري كشف شود.
بدون آن كه در پايان اين سير، نظريه قرآني مشخصي براي هر يك از موضوعات حيات به دست آيد. پس در آن جا معلوماتي به لحاظ تعداد متكثر
وجود دارد، اما عمده ارتباطي كه بين اين معلومات هست رابطه و تعلقاتي است كه اين معلومات را تبديل به نظريههاي تركيبي و ساختهاي فكري ميكند كه ميتوان بر اساس آنها به نظر قرآن درباره مسائل و مواضع مختلف رسيد. اما اين هدف اصلي در روش تفسير تجزيهاي نيست، گر چه در بعضي مواقع حاصل ميشود.
حالت پراكندگي روش تجزيهاي به ظهور تناقصهاي مذهبي بسياري در انديشه اسلامي منجر گرديد، چرا كه كافي بود، يكي از مفسرين آيهاي را در توجيه مذهب خويش پيدا مي كرد ،تا داد آن را سر داده و هواداران و افرادي را دور خود جمع كند. مانند بسياري از مسائل كلامي همچون مسئلة جبر و تفويض و اختيار. اگر مفسر تجزيهاي قدمي ديگر برميداشت و فقط به جمع آوري عددي معلومات اكتفا نميكرد، چه بسا امكان داشت از بسياري تناقضات جلوگيري شود، همان گونه كه در روش دوم ديده ميشود.

روش دوم

اين روش، روش توحيدي يا موضوعي در تفسير ناميده ميشود.اين روش به تفسير آيه به آيه قرآن نميپردازد، بلكه سعي در جستجو و تبيين موضوعي از موضوعات اعتقادي، اجتماعي و يا وجودي حيات دارد ،مانند عقيدة توحيد در قرآن يا بحث نبوت در قرآن يا مكتب اقتصادي قرآن يا سنن تاريخي قرآن يا آسمانها و زمين در قرآن و امثال آن. هدف تفسير توحيدي (موضوعي) مشخص كردن ديدگاه نظريِ قرآن كريم و نهايتاً منظر اسلام درباره موضوعي از موضوعات حيات و وجود است.
لازم به توضيح است در عالم واقع و عمل و بررسي تاريخي فرآيند تفسير، فصل اين دو روش فصل حدي (منطقي )نيست، زيرا طبعاً تفسير موضوعي نيازمند تعريف و مشخص كردن مدلولات تجزيهاي خود است از آياتي كه قصد تعامل با آنها در چارچوب موضوعي كه پايه گذاري ميكند.همان گونه كه تفسير تجزيهاي به حقيقت قرآني ديگر از حقايق حيات ميرسد، اما اين دو روش علي رغم آنچه گفته شد هم چنان دو روش مغاير در شكل، اهداف و نتايج فكري باقي ميمانند.آنچه به شيوع روش تجزيهاي تفسير و استيلاي آن بر ساحت تفسير كمك كرد، گرايش روايي و حديثي تفسير بود. از آن جا كه در هر صورت تفسير در حقيقت و در آغاز نميتوانست چيزي غير از شعبه و جزئي از حديث باشد.
و تقريباً حديث به علاوه بعضي اطلاعات لغوي و ادبي و تاريخي كه به آنها ارجاع ميشود تنها دستمايه اصلي تفسير در زمانهاي طولاني بوده است.به اين دليل است كه نمي توان تفسير را در حد مأثور از روايات صحابه و تابعين و رسول و ائمه متوقف كرد، رواياتي كه غالباً برانگيختة استفهامات عقلي از سوي مردم و يا از سوي پرسشگران است .در اين صورت نمي تواند قدم به جلو بردارد و سعي در تركيب مدلولات قرآن و مقايسه بين آنها و استخراج نظريهايي در پي اين مدلولات لفظي داشته باشد.
تفسير تجزيه اي در اصل خود تفسيري لفظي بودهاست ، تفسير مفردات و تغييرات مفردات و شرح بعضي از مصطلحات جديد و تطبيق بعضي از مفاهيم با اسباب نزول و براي رسيدن به نظرات اساسي كه قرآن در پي آيات پراكنده خود و در وراي مدلولات لغوي و لفظي سعي در القاي آنها داشته است، چنين فرآيندي نميتواند نقش اجتهادي خلاق و مبدعي ايفا كند.مي توان اين دو روش مختلف تفسيري را با مثالي از تجربة فقهي به ذهن تقريب كرد.
يكي از معاني فقه، تفسير احاديث وارده از نبي اكرم و ائمه (ع) است و اين چنين است كه كتب فقهي احاديث را حديث به حديث شرح كردهاند.
حديث را ذكر كرده، شرح آن را آورده و از دلالت، سند و متن حديث سخن گفتهاند و آن بنابر اختلاف روش شارحان بوده است همان طور كه در شارحان كتب اربعه و شراح وسائل ديده ميشود.
اما تعداد زيادي از كتب فقهي در اين زمينه به اين روش عمل نكردهاند، بلكه درباره مسائل بر اساس وقايع حيات بحث كردهاند و درباره هر موضوع، احاديث مربوط به آن را آورده و به اندازه آن مسئله را روشن كردهاند تا به تبيين موضع اسلام در آن مسئله بينجامد و اين همان روش موضوعي در بستر فقهي است.همان طور كه روش قبلي، همان روش تجزيهاي در تفسير احاديث است.
كتاب جواهر شرح كامل و شاملي از روايات كتب اربعه است اما نه شرحي كه به تك تك روايات كتب اربعه بپردازد، بلكه به روايات بر اساس نيازهاي زندگي ميپردازد. كتاب بيع، كتاب جعاله، كتاب احياء موات، كتاب نكاح. سپس ذيل هر يك از اين عناوين رواياتي كه به آن موضوع مرتبط است آورده، آنها را شرح كرده و به مقايسه آنها ميپردازد، تا به نظريهاي برسد، زيرا كافي نيست كه معناي يك روايت را به تنهايي و به شكل منفرد بداند و معني يك روايت به شكل منفرد به حكم شرعي خاص منجر نميشود و تنها از طريق مطالعه مجموعهاي از روايات كه دربردارنده توضيح حكم واحد يا بابي واحد از ابواب حيات هستند ميتوان به حكم شرعي رسيد سپس از طريق اين بررسي جامع، نظريه واحدي را استخراج كرد كه حاصل بررسي مجموعهاي از روايات است ، نه تك تك روايات.اين همان روش موضوعي شرح احاديث است.
در مقايسه بررسيهاي قرآني و مطالعات فقهي مواضع اختلاف دو روش در دو زمينه قابل مشاهده است. از طرفي روش موضوعي و توحيدي در زمينه فقهي رواج پيدا كرده و قدمهايي كه فقه و انديشه فقهي در راستاي رشد و تحول خود برداشته، تا آنجا است كه اين روش در بحثهاي فقهي برتري يافته است.
از طرف ديگر عكس اين در زمينة قرآني به چشم ميخورد، زيرا روش تجزيهاي تقريباً سيزده قرن استيلاي خود را بر تفسير حفظ كرد، به نحوي كه هر مفسر همچون مفسران قبل از خود، تفسير آيه به آيه قرآن را آغاز ميكرد.روش موضوعي بر ساحتِ فقهي استيلا يافته، همان طور كه روش تجزيهاي بر ساحت قرآني استيلا دارد.

اما آنچه در ساحت قرآني ظهور يافته و به تفسير موضوعي معروف گرديده

احياناً از نوع مطالعات بعضي از مفسرين حول يك موضوع معين در قرآن است، مانند اسباب نزول يا قرائات يا ناسخ و منسوخ يا مجازهاي قرآني كه تفسير موضوعي نيست. زيرا اين مطالعات در حقيقت گردآوري تعدادي از قضاياي تفسير تجزيهاي است كه بين آنها تشابهي وجود دارد. به عبارت ديگر هر فرآيند گردآوري يا جداسازي مطالعه موضوعي نيست و مطالعه موضوعي فقط مطالعهاي است كه يكي از موضوعات اعتقادي يا وجودي حيات را مطرح ميكند و به مطالعه و ارزشگذاري آن از زواية قرآني براي رسيدن به نظريهاي قرآني در آن خصوص ميپردازد.
به نظر ميرسد، روش توحيدي و موضوعي در فقه با رواج خود در حد زيادي به تحولِ انديشه فقهي و پربار ساختن مطالعات علمي فقهي كمك كرد، همان گونه كه گسترش روش تجزيهاي به بازدارندگي رشد تكميلي فكر اسلامي قرآني و تكراري شدن قالب آن كمك كرده است.تا آن جا كه ميتوان گفت قرنها از تفاسير طبري، رازي و شيخ طوسي گذشت و مكاتب جديدي براي انديشه اسلامي به وجود نيامد، علي رغم تغييرات گوناگوني كه در عرصههاي مختلف حيات ايجاد شد، تفسير ثابت ماند و طي آن قرون به جز اندكي، تغييري در آن ايجاد نشد. كه توضيح آن در خلال مقايسه روش تجزيهاي و توحيدي خواهد آمد و حقيقتي كه در پس اين موضوع هست بيان خواهد شد.

چرا روش تجزيهاي مانع رشد شد؟ و چرا روش موضوعي و گرايش توحيدي

عامل رشد و ابداع و گسترش حوزه حركت اجتهاد شد؟ براي پاسخ به اين پرسشها لازم است برداشتهاي روشنتر و مرزبندي دقيقتري از اين دو گرايش تجزيهاي و توحيدي صورت گيرد. و اين بعد از توضيح جنبههاي اختلاف بين اين دو روش روشنتر ميشود، برخي از وجوه اختلاف بين اين دو روش بدين قرار است:

امر اول

نقش مفسر تجزيهاي در تفسير غالباً انفعالي است، او به بررسي نص قرآني مشخص، مثلاً آيه يا بخشي از قرآن، بدون هر گونه پيش فرض ميپردازد و ميكوشد مدلول قرآني را در پرتو نيازي كه لفظ برميآورد و به كمك قرائن متصله و منفصله آن مشخص كند.
فرآيند تفسير در شكل كلي خود، تفسير نص معيني است. در اين فرآيند نقش نص نقش گوينده و نقش مفسر شنوندهاي است كه در پي فهم است و اين همان چيزي است كه به آن نقش انفعالي ميتوان گفت.
كار مفسر در اين جا شنوندگي است، اما با ذهن گزارشگر و فكر صاف و بي آلايش و با روحي مسلط به آداب لغت و قالبهاي آن ،با اين رويكرد مفسر، با چنين ذهن و فكر و روحي، در برابر قرآن مينشيند تا شنونده باشد. و اين همان نقش انفعالي است و اما قرآن در اين بين داراي نقش افعالي است و در اين جا قرآن به اندازه فهم مفسر، مدلول لفظ را در اختيارِ مفسر ميگذارد، تا در تفسير خود ثبت كند.
برعكس آن، مفسر روش توحيدي و موضوعي كار خود را از نص قرآن آغاز نميكند، بلكه نظر خود را بر روي موضوعي از موضوعات اعتقادي، اجتماعي يا وجودي حيات متمركز ميكند و تمام مشاكل به جاي مانده از تجارب و راه حلهاي انديشه بشري و پرسشهاي به جا مانده از تجربه تاريخي آن را بررسي ميكند، سپس به نص قرآن روي ميآورد. نه براي آن كه خود را در مقابل نص چون شنونده و يا نويسندهاي صرف قرار دهد، بلكه براي آن كه در مقابل
نص موضوعي برآيد ،بسياري از افكار و مواضع بشري را مطرح كرده و سؤال و جوابي را با نص قرآن آغاز كند. مفسر پرسش ميكند و قرآن پاسخ ميدهد، مفسر در پرتو نتايجي كه توانست از تجارب ناقص بشري و روش خطا و آزمون متفكران زميني ، جمع آوري كند حتماً به برآيندي مرتبط با موضوع خواهد رسيد. سپس از اين نتيجه، جدا شده و در محضر قرآن مينشيند، اما نه نشستن خاموش تا فقط شنونده باشد بلكه نشستي پرسشگرانه و از روي تعقل و تدبر. پس گفتگويش را در آن موضوع با قرآن آغاز ميكند و هدف او از اين كار، كشف نظر قرآن در آن موضوع است و ميتواند نظريه قرآني را از خلال مقايسه نص با برآيند افكار و روشهاي تجربه شده بشري ،دريافت كند.از اين جا است كه نتايج تفسير موضوعي، ارتباط دائمي با جريان تجربه بشري پيدا ميكند، زيرا نگرش ها و گرايشهاي قرآني براي تبيين نظر اسلام در خصوص موضوعي از موضوعات حيات را نشات ميدهد و از همين جا است كه فرايند تفسير، فرايند گفتگو با قرآن و پاسخ يابي از آن است.و تنها پاسخ يابي منفعل نيست، بلكه پاسخ يابي فعال و به كارگيري هدفمند نص قرآني، در راه كشف حقيقتي از حقايق حيات بزرگ به شماره ميرود.
امير مومنان در مقام صحبت از قرآن ميفرمايد:
«آن قرآن است ،پس از او استنطاق كنيد و هرگز به نطق در نيايد .اما من از آن به شما خبر خواهم داد. به راستي كه در آن ،علم آنچه پيش خواهد آمد ، شرح گذشته ، درمان دردتان و رابطه ميان شما آمده است.»
تعبير به استنطاق كه در كلام فرزند قرآن آمد، از تعبير به فرآيند تفسير موضوعي به اين وصف كه گفتگو با قرآن و طرح مشكلات موضوعي بر آن به قصد رسيدن به پاسخي قرآني براي آن، بسيار زيباتر است.
لذا اولين جنبه اختلاف بين روش موضوعي و تجزيهاي آن است كه در روش تجزيهاي نقش مفسر، نقشي منفعلانه است. او ميشنود و ثبت ميكند ، در حالي كه معناي تفسير موضوعي چنين نيست و حقيقت آن اين نيست.
وظيفه تفسير موضوعي در هر مرحله و در هر زمان آن است كه تمامي مواريث بشري و افكار عصر خود و مقولاتي را كه در تجربه بشري خويش كسب كرده، با خود همراه داشته باشد ، سپس آن را فراروي قرآن (كتابي كه باطل از پس و پيش بدو راه ندارد) قرار داده ،تا قرآن بر ماحصل آن قضاوت كند، قضاوتي قابل فهم و درك مفسر از خلال مجموعه آيات قرآن .
پس در اين جا قرآن، با واقعيت پيوند ميخورد، با حيات پيوند ميخورد. زيرا تفسير از عالم واقع آغاز و به قرآن منتهي ميگردد، نه اين كه از قرآن آغاز و به قرآن منتهي شود و فر آيند تفسير جداي از واقعيت ميراث تجربه بشري باشد.بلكه اين فرآيند از واقعيت آغاز ،و به قرآن ختم ميشود - منبع ارزشمندي است كه در پرتو آن گرايش هاي رباني نسبت به آن واقعيت مشخص ميگردد-.
و از اين رو ست كه جايگاه رفيع قرآن حفظ ميگردد و منشاالهامات بديع باقي مي ماند .زيرا در اين جا مسئله تفسيرِ لفظ نيست. تفسير لفظي كشش محدودي دارد و تواناييهاي آن نامحدود نيست در حالي كه روايات بر پايان ناپذير بودن قرآن دلالت دارد و قرآن بر بي پاياني كلمات الهي صراحت دارد. در حالي كه تفسير لغوي پايان پذير است، و تواناييهاي محدودي دارد.مدلولهاي تازهاي براي الفاظ وجود ندارد و اگر تازگي در مدلولات لغوي يافت شود، معنايي براي حمل آن در قرآن وجود ندارد.و اگر زبان جديدي بعد از قرآن پيدا شود مؤيد آن نيست كه آن لغت جديد و يا مصطلحات جديد يا الفاظي كه مدلولهايش بعد از قرآن وضع شده است ، به قرآن ارجاع شود.
بخشش بي پايان و معاني بي انتهاي قرآن - كه خود تصريح كرده و احاديث اهل بيت نيز بر آن دلالت دارد - همين حالت پايان ناپذيري در روش تفسير موضوعي نهفته است ،زيرا در اين روش از قرآن سؤال ميشود و در قرآن علم گذشته و آينده هست ، قرآن دواي درد است، در قرآن نظم دروني ما نهفته است، در قرآن امكان تشفي تجربة زميني به انظار آسماني وجود دارد.
از اين جا است كه تفسير موضوعي ميتواند تحول پيدا كند، ميتواند پربار گردد. زيرا تجربة بشري آن را پربار ميكند و مطالعه و تأمل قرآني در پرتو تجربة بشري به فهم صحيح اسلامي قرآن كمك ميكند.

امر دوم

تفسير موضوعي يك گام از تفسير تجزيهاي فراتر ميرود، زيرا تفسير تجزيهاي تنهابه آشكار كردن مدلولات تفصيلي آيات قرآن كريم بسنده ميكند، در حالي كه تفسير موضوعي پا را فراتر گذاشته، دامنة وسيعتري رادربرميگيرد. ميكوشد وجوه ارتباط ميان مدلولات تفصيلي رابه دست آورد، در تلاش است تا به ساختار نظري قرآن برسد كه در چارچوب آن هر يك از آن مدلولات تفصيلي جايگاه خود را پيدا كند و اين همان چيزي است كه به زبان امروز نظريه گفته ميشود. نظريه قرآني در مورد نبوت، نظريه قرآني در مكاتب اعتقادي، نظريه قرآن در سنن تاريخ و هم چنين نظريه قرآن در مورد آسمانها و زمين و ...
اين تفسير به قصد رسيدن به تركيب نظري -كه لازم است دربردارنده نظر قرآن درباره موضوعي از موضوعات اقتصادي، اجتماعي و يا وجودي حيات باشد - گامي را جلوتر ميگذارد. اين دو تفاوت اصلي بين تفسير موضوعي و تجزيهاي است .قبلاً گفته شد كه بحث فقهي، گرايش موضوعي پيدا كرد در حالي كه تفسير در اغلب موارد گرايشي موضوعي ندارد بلكه به سوي گرايش تجزيهاي پيش رفته است.

اصطلاح موضوعي

اين روش در پرتو امر اول ،از موضوعي از موضوعات در عالم واقع، از شيئي خارجي آغاز ميكند و به قرآن باز ميگردد و به آن تفسير موضوعي گفته ميشود.توحيدي بودن آن به اعتبار تلفيقي است كه بين تجربة بشري و قرآن ايجاد ميكند، نه به اعتبار اين كه تجربه بشري را بر قرآن حمل ميكند نه به اين معني كه قرآن را برابر تجربة بشر فرو مينشاند. بلكه به اين معني كه در ساختار بحث بين آن تلفيقي ايجاد ميكند ،تا از اين ساختار يگانه نتيجهاي را استخراج كند.
تا مفهوم قرآني كه بتوان بر اساس آن موضع اسلام در باره اين تجربه و يا مقولة فكري استخراج كند.پس اين تفسير موضوعي و توحيدي است. بر اساس امر دوم موضوعي بودن تفسير به اين اعتبار است كه مجموعهاي از آيات كه در موضوع واحدي اشتراك دارند را انتخاب ميكند.و توحيدي بودن به اين اعتبار است ،كه بين مدلولاتِ تفصيلي اين آيات ، ساختار نظري واحدي ايجادمي كند، با اين همه ،بر اساس آنچه كه گفته شد، اصطلاح موضوعي و اصطلاح توحيدي با هر دوي اختلافي كه ذكر شد، انسجام پيدا ميكنند.
متن حاضر ، برگردان تركيبي از دو سخنراني استاد محمدباقر است كه در كتابهاي المدرسه القرآنيه، علامه محمدباقر الصدر، بيروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1401 هـ. ق. ص 7-24؛ ص 27-28 آمده و توسط سعيد عباسينيا به فارسي برگردانده شده است.
Golestan Quran Weekly, Serial 131, No 87

مقالات مشابه

بازخواني تفسير موضوعي آيت الله جوادي آملي

نام نشریهحسنا

نام نویسندهسهیلا پیروزفر, زهرا طالبی

روش شناسی تفسیر موضوعی در روایات اهل بیت (ع)

نام نشریهتفسیر اهل بیت (ع)

نام نویسندهعلی راد, مسعود حسن‌زاده گلشانی

تفسیر موضوعی قرآن کریم از امتناع تا امکان

نام نشریهبلاغ مبین

نام نویسندهعباس زراع بیدکی